یادداشت 204 مامانی برای بهداد
شکوفه ی بهاری مامان سه شنبه : دیشب شما که خوابیدی ... بابا هم تو نت بود ... منم رفتم سراغ جمع و جور کمدا ...اگه خدا بخواد تمومش کردم ... تا بخوابم ساعت 2 شد ... بعدش بیهوش شدم ... تو هم راحت خوابیدی ... بابایی صبح رفت اداره ... هوا هم حسابی ابری بود و خونمون تاریک بود .. برای همین هم تو تا 12 خواب بودی .. من 11 بیدار شدم ... این اولین باریه که زودتر از تو بیدار میشم !!!!!!!!!!!!!!!!! بعد از بیدار شدنت صبحانه خوردیم ... مشغول صبحانه دادن به تو بودم که مامان بزرگ اومد ... صبحانت رو خوردی و بازی کردی ... من و مامان بزرگ هم گپ میزدیم ... ساعت 3 ناهار خوردیم .... تو یه کم خوابیدی .. مامانم هم ساعت 5 رفت ... بابایی اومد و من رفتم شام پزیدم .....
نویسنده :
نانا
23:58